کد مطلب:316654 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:211

ناپدید شدن ذوالجناح
در منتخب طریحی آمده است: وقتی امام حسین علیه السلام از ذوالجناح بر زمین افتاد، ذوالجناح شروع كرد به فریاد زدن و از روی جسدها می گذشت. وقتی عمر بن سعد او را دید فریاد زد كه این اسب را بگیرید و نزد من بیاورید؛ زیرا او از اسب های مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

آن گاه یاران عمر سعد در جایی كمین كردند و ذوالجناح به آن ها نزدیك شد، سپس بر او حمله ور شدند، ذوالجناح با دست و پا و دندان از خود دفاع كرد و آن ها را از خودش دور كرد و گروهی را بر



[ صفحه 49]



زمین افكند، بالاخره نتوانستند او را بگیرند، عمر سعد هم چنان فریاد می زد: رهایش كنید تا ببینم چه می خواهد بكند! اطرافیان او را رها كردند و به طرف دیگری رفتند.

هنگامی كه اسب خودش را آزاد دید، آمد و كشته ها را یكی یكی نظاره كرد تا به پیكر امام حسین علیه السلام رسید، ذوالجناح وقتی صاحب خودش را دید، شروع كرد به بوسیدن آن حضرت و با دهان او را می بوسید و پیشانی خود را بر بدن آقا می مالید و شیهه می كشید و فریاد می زد واشك از چشمان او می ریخت. در این هنگام حاضران از دیدن چنین منظره ای تعجب كردند.

عبدالله بن قیس گفت: آن اسب را دیدم كه تمام مردم از دور او پراكنده شدند و او به سرعت به طرف خیمه ها رفت و كسی قادر نبود به او نزدیك شود و سپس آهنگ فرات كرد و به سرعت خود را به وسط فرات رسانید و در آب فرورفت و تا امروز، كسی نمی داند او كجا رفته و چه شده است. [1] .


[1] اسرار الشهادة، ص 436.